اعتراض مردم
البته احتمال اعتراض عدهاى از مردم و يادكرد ماجراى غدير به وسيله آنها و مخفى ماندن اين واكنش، به سبب سياست ممنوعيت نقل و تدوين حديث، وجود دارد؛ ولى در عدم گستردگى اين اعتراضها ترديد نيست.
با توجّه به ماجراى غدير و تأكيد پيامبر اكرم(ص) بر تعيين جانشين، انتظار اعتراض گسترده نامعقول نمىنمايد. بنابراين، واكنشى چنين محدود چگونه توجيه مىشود؟ براى يافتن سرنخهاى تاريخى اين مشكل بايد موقعيت زمانى اين قطعه از تاريخ و نيز سير جريانهاى سياسى و اجتماعى از زمان واقعه تا وفات پيامبر اكرم(ص) به دقت بررسى شود. بر اين اساس، پىگيرى بحث در محورهاى زير ضرورت دارد: 1. قبل از تشكيل دولت مدينه به دست پيامبر اكرم(ص)، مردم شهرهاى بزرگ حجاز و باديهها تحت نظام قبيلهاى به سر مىبُردند. در اين نظام سرآمد بودن در صفاتى چون سنّ، سخاوت، شجاعت، بردبارى و شرافت معيار گزينش رهبر به شمار مىآمد و رهبر قبيله حق نداشت از ميان فرزندان و خويشانش جانشين برگزيند.
2. پيامبر اكرم(ص) نخستين كسى بود كه در اين سرزمين نهادى به نام دولت پديد آورد و ارزشهاى فرا قبيلهاى ارائه داد.
آن حضرت(ص) توانست قبايل مختلف شهرها و باديههاى منطقه را تحت يك نظام واحد متمركز سازد. مردم كه وى را پيامبرى آسمانى مىدانستند، تشكيل دولت از سوى او را امرى الهى به شمار آوردند و در برابر آن مقاومتى قابل توجّه نشان ندادند.
3. پيش از فتح مكه اسلام به گونهاى روز افزون در ميان مردم شهرها و باديهها گسترش يافت تا جايى كه سال بعد (سال نهم هجرت) عام الوفود (سال هيأتها) نام گرفت، يعنى سالى كه مردم دسته دسته در قالب هيئتهاى مختلف نزد پيامبر اكرم(ص) مىشتافتند و اسلام خويش را آشكار مىساختند. ناگفته پيدا است، انگيزه همه اين هيأتها معنوى نبود و همه تازه مسلمانان ايمان قلبى نداشتند.
4. يكى از آموزههاى اسلامى كه پذيرش آن براى مردم دشوار مىنمود، مسأله تعيين جانشين بود؛ زيرا:
الف. مردم فقط پيامبر(ص) را داراى بُعد الهى مىدانستند و حكومت فرا قبيلهاىاش را مىپذيرفتند. در نگاه آنان، جانشين پيامبر از چنين ويژگىاى برخوردار نبود. براى اطلاع بيشتر ر.ك: جعفريان، رسول، تاريخ تحول دولت و خلافت (از بر آمدن اسلام تا برافتادن سفيانيان)، ص 27 به بعد.
ب. هنوز بسيارى از مردم خود را به اطاعت محض از دستورهاى دنيوى آن حضرت مقيّد نمىدانستند؛ چنان كه در مواردى چون صلح حديبيه محمد بن عمر واقدى، المغازى، تحقيق مارسدن جونس، ج 1، ص 606 و 607. در اين كتاب پس از نقل اعتراض عُمر از وى چنين نقل كرده است: «[من عمر] چنان در شك افتادم كه از آغاز اسلام خود تا آن هنگام در چنين شكى فرو نرفته بودم». و تقسيم غنايم حنين ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 1، ص 631. واكنش اعتراضآميز نشان دادند.
ج. بسيارى از مردم اطاعت از فرمانهاى دنيوى مربوط به بعد از زندگانى رسول خدا را نمىپذيرفتند؛ زيرا هنوز از آموزههاى جاهلى كه به رئيس قبيله اجازه تعيين جانشين نمىدهد، دل نبريده بودند؛ و طبيعى بود كه مسأله رياست دولت را از رياست يك قبيله مهمتر بدانند. د. هنوز بعضى از قريشيان تازه مسلمان چنان مىپنداشتند كه حضرت(ص) در راستاى رقابت قبيلهاى مسأله نبوت را مطرح كرده است. اين گروه با توجّه به اقبال عمومى مردم به آن حضرت(ص) جرأت مخالفت نداشتند؛ ولى با تعيين جانشين به ويژه از تيره بنى هاشم، لب به اعتراض گشادند و با بهرهگيرى از پشتوانه فرهنگ قبيلهاى مردم اعتراض خويش را روشنتر بيان كردند.
ه. در زمان جاهليت تنها اشرافى به مجلس مشورتى قريش (دارالندوه) راه مىيافتند كه به چهل سالگى رسيده باشند. جعفريان، رسول، تاريخ سياسى اسلام (1)، سيرة رسول خدا(ص)، ص 98. بر اين بنياد، پذيرش جانشين رسول خدا، به ويژه اگر آن فرد داماد پيامبر(ص) بود و كمتر از چهل سال حضرت على(ع) در آن هنگام طبق قول مشهور 33 سال داشت. داشت، بسيار دشوارتر مىشد.
5. دو نكته ديگر، پذيرش جانشينى امام على(ع) را دشوار مىساخت:
الف. حضرت على(ع) نزد قريشيان، به سبب دلاورى هايش در جنگهايى مانند بدر و اُحُد و به خاك و خون كشيدن بزرگان قريش، چهره منفى داشت. اين پديده سبب شد به تبليغات گسترده روى آورند و چهره على(ع) را نزد همه اعراب زشت جلوه دهند. عمر در اين باره مىگويد: «قوم شما (قريش) به شما مانند نگاه گاو به كشندهاش مىنگرند». (ابن ابى الحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 12، ص 9).
ب. مردم قبايل مختلف اين نكته را درك كرده بودند كه با توجّه به لياقتها و استعدادهاى تيره بنى هاشم، اگر مسأله جانشينى در ميان آنها تثبيت شود، هرگز از آن خاندان برون نخواهد آمد.
6. نگاه پيامبر اكرم(ص) به جانشينى حضرت على(ع) الهى و از روابط قبيلهاى و خويشاوندى بسيار فراتر است؛ زيرا آن حضرت(ص) به حفظ آيين وحى مىانديشيد و طبيعى است كه آشناترين فرد به كتاب و سنت و شجاعترين و كوشاترين فرد در راه گسترش اسلام را برگزيند. البته پيامبر اكرم(ص) با وضعيت جامعه آشنا بود. از اين رو، از آغاز رسالت، در موقعيتهاى گوناگون، به بهانههاى مختلف و با بيانهاى متفاوت ويژگىهاى حضرت على(ع) را ياد آور مىشد و از جانشينىاش سخن به ميان مىآورد. آن بزرگ براى اطلاع از اين موارد، ر. ك: محمدى رى شهرى و همكاران، موسوعة الامام على بن ابى طالب فى الكتاب و السنة و التاريخ، ج 2.وار، سرانجام از سوى خداوند مأمور شد در بزرگترين اجتماع مسلمانان كه برخى شمار آنها را بيش از يكصد هزار تن دانستهاند، آشكارا اين مسأله را اعلام كند الغدير، ج 1، ص 214. و دغدغه مخالفت جامعه را ناديده بگيرد. فرازى از آيه 67 سوره «مائده» كه از اين دغدغه پيامبر پرده بر مىدارد و به وى ايمنى مىبخشد، چنين است: «... واللّه يَعْصمك مِنَ النّاسِ»؛ «خداوند تو را از [شرّ] مردم نگاه مىدارد».
در اين عبارت، دو واژه «عصمت» و «ناس» بسيار راهگشا است. خداوند پيامبر(ص) را از چه چيزى حفظ مىكرد؟ و اين «ناس» چه كسانى بودند؟
با توجّه به واقعيت خارجى و ايمن نماندن پيامبر(ص) از شرّ زبان مردم و نيز با توجّه به اينكه سرانجام مسأله جانشينى امام على(ع) به سامان نرسيد، بعيد نمىنمايد كه مراد از واژه «يعصمك» نگهدارى پيامبر(ص) از هجوم فيزيكى و يكباره مردم باشد؛ چنان كه واژه «ناس» بر مردم عادى دلالت دارد و با توجّه به اكثريت نو مسلمان آن زمان، به حمل اين لفظ بر خلاف ظاهر نيازمند نيستيم.
7. تاريخ درباره بسيارى از حوادثِ مقطع زمانى بين غدير و وفات پيامبراكرم(ص) ساكت مانده است؛ امّا كالبد شكافى دو پديده مهم آن عصر ما را با شدت اهتمام پيامبر اكرم(ص) بر گزينش جانشين و گستره تلاشهاى مخالفان آن حضرت آشنا مىسازد. اين پديدهها عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصيت مهم رسول خدا.
1. سپاه اسامه؛ پيامبر اكرم در واپسين روزهاى زندگىاش فرمان داد لشكرى عظيم به فرماندهى جوانى نورس به نام اسامة بن زيد سمت دورترين مرزهاى كشور اسلامى (مرزهاى روم) رهسپار شود. واقدى، محمدبن سعد كاتب، طبقات، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، ج 4، ص 54-58. كالبد شكافى دقيق اين جريان نشان مىدهد رسول خدا(ص) در راستاى تثبيت جانشينى حضرت على(ع) به چنين اقدامى دست يازيد؛ زيرا:
الف. در آن هنگام و در آستانه وفات پيامبر اكرم(ص) خالى كردن مركز حكومت از نيروهاى نظامى و ارسال آن به دورترين نقاط به صلاح جامعه نبود؛ چون احتمال داشت پس از وفات پيامبر اكرم(ص) بسيارى از نومسلمانان قبايل اطراف سر به شورش بردارند و كيان جامعه اسلامى در معرض تهديد قرار گيرد. آنچه اين تصميمگيرى را در نظر پيامبر اكرم(ص) منطقى جلوه مىداد، دور ساختن مخالفان جانشينى حضرت على(ع) از مدينه بود.
ب. انتصاب جوانى هجده ساله، همان، ص 55. به مقام فرماندهى لشكر و عدم توجّه به اعتراضات اصحاب جز از كار انداختن مهمترين همان، ص 54 و 56. دستاويز مخالفان جانشينى على(ع) هيچ توجيهى نداشت؛ زيرا اسامة بن زيد كه از جهاتى چون سابقه مسلمانى، شرافت، شجاعت و كاردانى سر آمد اصحاب به شمار نمىآمد و از نظر سنى حدود پانزده سال از على(ع) كوچكتر بود - با توجّه به آنكه در بسيارى از ويژگىها با حضرت على(ع) قابل مقايسه نمىنمود - در مقام فرماندهى سپاهى عظيم و متشكل از بزرگان صحابه مانند ابوبكر، عمر، ابو عبيده جراح، عثمان، طلحه، زبير، عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابى وقاص قرار گرفت.
ج. دقّت در تركيب سپاه اسامه نشان مىدهد تمام كسانى كه احتمال داشت با جانشينى حضرت على(ع) مخالفت ورزند، ملزم بودند در اين سپاه شركت جويند. مظفر، محمدرضا، السقيفه، ص 81 و 77. و كسانى كه به بهانه بيمارى پيامبر اكرم(ص) از اردوگاه به مدينه باز مىگشتند، با جمله تأكيدى «لعن الله من تخلف عن جيش اسامة» شهرستانى، محمد بن عبدالكريم، الملل و النحل، ج 1، ص 14. روبه رو مىشدند. در مقابل، ياران و موافقان جانشينى حضرت على(ع) چون عمار، مقداد و سلمان از حضور در اين سپاه معاف گشتند و ملزم شدند در مدينه به سر برند. السقيفه، ص 81.
2. پيشگيرى از نگارش وصيت؛ اين پديده در واپسين روزهاى حيات پيامبر اكرم(ص) تحقّق يافت. در آن روزها، پيامبراكرم(ص) كه احتمالاً با بالاگرفتن زمزمههاى مخالفت با جانشينى حضرت على(ع) به شدت نگران اوضاع شده بود، دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندى صريح و ماندگار برجاى گذارد و از گمراهى امت جلوگيرى كند. مخالفان كه اين دستور را با نقشههاى چند ماهه خويش ناسازگار مىديدند، به شدت نگران شدند و با هزيان گو خواندن كسى كه جز وحى چيزى بر زبان نمىراند، از نگارش اين سند جلوگيرى كردند.
تاريخ در اينجا تنها از يك تن نام مىبَرد. عبدالرحمن احمد البكرى، من حياة الخليفة، عمربن الخطاب، ص 101 - 107. امّا آشكار است كه تنها يك نفر - بى آنكه جريانى نيرومند پشتيبانش باشد - نمىتواند با رسول خدا(ص) مقابله كند. از اين رو، بعضى از نصوص گوينده اين عبارت را جمع دانسته، از كلمه «قالوا» استفاده كردهاند. همان، ص 104.
8. نخستين تشكيلدهندگان اين جلسه كه با هدف تعيين خليفهاى جز حضرت على(ع) در سقيفه گرد آمدند، انصار به شمار مىآمدند. آن هم انصارى كه در همه جا به پيروى محض از پيامبر اكرم(ص) زبانزد بودند و دوستى شان با خاندان آن حضرت(ص) به ويژه حضرت على(ع) بر همگان ثابت شده است.
راستى چرا انصار؟ و چرا با اين عجله، آن هم در حالى كه هنوز بدن پيامبر اكرم(ص) غسل داده نشده است؟ شواهد تاريخى، نشان مىدهد انصار هرگز از جانشينى شخصيتى مانند حضرت على(ع) هراسناك نبودند و او را ادامه دهنده راه پيامبر اكرم(ص) مىدانستند.
اقدام عجولانه آنها در درك نكتهاى حياتى ريشه دارد. آنها با تيز بينى دريافته بودند كه شانسى براى به قدرت رسيدن حضرت على(ع) وجود ندارد. مخالفت ياران بزرگ پيامبر اكرم(ص) با راه افتادن سپاه اسامه و نيز مخالفت آنان با نگارش وصيت از سوى پيامبر اكرم(ص) و به احتمال فراوان، حوادث ديگرى كه تاريخ ما را از آن بى خبر گذاشته است، انصار را به اين نتيجه رسانده بود كه مهاجران انديشه به دست گرفتن حكومت در سر مىپرورانند و احتمال دارد قريشيانى كه سرانشان در نبرد با نيروهاى انصار حامى پيامبر به قتل رسيدند، با بهرهگيرى از پيوند نزديك قريش و مهاجران در پى انتقام بر آيند. بنابراين، به سقيفه شتافتند تا طرفداران غصب حق على(ع) را دست كم از به دست گرفتن كامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئههاى آتى، سهمى از قدرت به دست آورند.
پس انصار و مردم مدينه همگان حادثه غدير را به ياد داشتند و دلالت آن بر تعيين جانشين را مسلم مىدانستند؛ امّا مشاهده تلاشهاى كسانى كه در جهت مخالفت علنى با غدير گام بر مىداشتند و حركت طرفداران آن واقعه آسمانى را به شديدترين روش ممكن سركوب مىكردند، آنها را از هرگونه تلاش در جهت احياى ياد غدير باز مىداشت.
بنابراين، طبيعى است كه در اين زمان شاهد اعتراض مردم مؤمن و استدلال آنها به اين حادثه مهم تاريخى نباشيم. آنها، با توجّه به زمينههاى قبلى، تلاش و استدلال خود را آب در هاون كوفتن مىديدند. چنان كه، بر اساس نصوص تاريخى، حضرت على(ع) نيز در آن زمان به اين جريان مهم استدلال نكرد. به نظر مىرسد، در آن موقعيت، استدلال گسترده مردم به واقعه غدير پرسش برانگيز است نه عدم استدلال؛ زيرا چنين استدلالى نمايانگر پذيرش يكباره جريان مخالف با فرمان پيامبر(ص) از سوى مردم معتقد به غدير است و با شواهد تاريخى سازگارى ندارد
http://porseman.org/showarticle.aspx?id=16.
نظرات شما عزیزان: